جدول جو
جدول جو

معنی نهاله گاه - جستجوی لغت در جدول جو

نهاله گاه
جایی که صیاد نهاله را بر زمین نصب کند، نهاله جای، کمینگاه، شکارگاه، برای مثال نهاله گاه به خوشی چو لاله زاری گشت / ز خون سینۀ رنگ و ز خون چشم پلنگ (فرخی - ۲۰۷)
تصویری از نهاله گاه
تصویر نهاله گاه
فرهنگ فارسی عمید
نهاله گاه(نِ / نَ لَ / لِ)
نهاله گه. (جهانگیری) (برهان قاطع). شکارگاه و کمین گاه. (برهان قاطع) :
از که ری در نهاله گاه تو آیند
روز شکار تو صد هزار شکاری.
فرخی.
نهاله گاه بخوشی چو لاله زاری گشت
ز خون سینۀ رنگ و ز خون چشم پلنگ.
فرخی
لغت نامه دهخدا
نهاله گاه
شکارگاه و کمینگاه
تصویری از نهاله گاه
تصویر نهاله گاه
فرهنگ لغت هوشیار
نهاله گاه
شکارگاه، کمینگاه صیاد
تصویری از نهاله گاه
تصویر نهاله گاه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نابه گاه
تصویر نابه گاه
ناگهان، بی وقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهاله گه
تصویر نهاله گه
نهاله گاه، برای مثال به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست / فیلک پیش بزه کرده نیم چرخ به چنگ (فرخی - ۲۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
(نَظْ ظا رَ / رِ)
منظر. که بر آن نظر کنند. که آن را تماشا کنند. چشم انداز:
جای نظاره گاه چشم ترا
زلف گلبوی و روی گلگون باد.
مسعودسعد.
، جائی که از آن نظر کنند. دیدگاه:
ای رخ و زلفت چنانک ماه به مشکین کمند
ساخته نظاره گاه بر سر سرو بلند.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ لَ / لِ)
شکارگاه. رجوع به نهاله گاه شود: سخت نیکو شکاری رفت با فوجی نشاط کردند بر نهاله جای. (تاریخ بیهقی ص 534)
لغت نامه دهخدا
(نِ نَ / نِ)
آماج. هدف. آماجگاه:
در زخم چنین نشانه گاهی
سالیت نشسته گیر و ماهی.
نظامی.
او گرچه نشانه گاه درد است
آخر نه چو من زن است مرد است.
نظامی (لیلی و مجنون چ دستگردی ص 184).
، جای معهود:
حالی که بیاوری ز راهش
بنشان به فلان نشانه گاهش.
نظامی.
، مصداق.
- نشانه گاه چیزی بودن، به آن معروف و متصف بودن:
زن چیست نشانه گاه نیرنگ
در ظاهر صلح و درنهان جنگ.
نظامی.
و اکنون که نشانه گاه جودم
تا باز عدم شود وجودم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ)
منظر. تماشاگه. که بر آن نظر افکنند. که بر آن به تماشا نظر افکنند. چشم انداز. منظره:
مرا ز عشق تو آن بس بودبتا که بود
نظاره گاه دو چشمم جمال تو گه گاه.
سوزنی.
نظاره گاهی هرچه خوشتر. (کلیله و دمنه).
اول شب نظاره گاهم نور
و آخر شب هم آشیانم حور.
نظامی.
آراسته لعبتی چو ماهی
چون سروسهی نظاره گاهی.
نظامی.
گلها به نظاره گاه بستان
چون پردۀ دیده های مستان.
فیضی (از آنندراج).
، دیدگاه. منظر. که از آنجا نظر افکنند و تماشا کنند:
سالار قبیله با سپاهی
برشد به سر نظاره گاهی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نِ/ نَ)
شکارگاه. (جهانگیری) (برهان قاطع). کمین گاه صیاد. (برهان قاطع). رجوع به نهاله شود
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ لَ / لِ گَهْ)
نهاله گاه. رجوع به نهاله و نهاله گاه شود:
آن گرد یل نگر که به تیر و سنان گرفت
اندر نهاله گه بدل آهوان هژبر.
ابوطاهر.
از پی خدمت تو تا تو ملک صید کنی
به نهاله گه تو راند نخجیر پلنگ.
فرخی.
به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست
خدنگ پیش بزه کردو نیم چرخ به چنگ.
فرخی.
نهاله گه شیر آهو چریده
گذرگاه شاهین کبوتر گرفته.
سید حسن غزنوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از حواله گاه
تصویر حواله گاه
سپرده گاه، پناه جای سپردن محل حواله، تفرجگاه گردشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
کمینگاه صیاد، شکار گاه (بکوه برشد و اندر نهاله گه بنشست خدنگ پیش بزه کرده نیم چرخ بچنگ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهار گاه
تصویر نهار گاه
جایی که در آن غذای ظهر صرف کنند: (نهار گاه ما مشرف بدهی محقر بی آب موسوم به گرگاب بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهالگاه
تصویر نهالگاه
کمین گاه صیاد، شکار گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تماشا خانه بنگرید به تماشا خانه محل تماشا: ای منظر تو نظاره گاه همگان پیش تو در او فتاده راه همگان. (کشف الاسرار 32: 1) توضیح گاه بتشدید ظا آورند
فرهنگ لغت هوشیار