جایی که صیاد نهاله را بر زمین نصب کند، نهاله جای، کمینگاه، شکارگاه، برای مثال نهاله گاه به خوشی چو لاله زاری گشت / ز خون سینۀ رنگ و ز خون چشم پلنگ (فرخی - ۲۰۷)
جایی که صیاد نهاله را بر زمین نصب کند، نهاله جای، کمینگاه، شکارگاه، برای مِثال نهاله گاه به خوشی چو لاله زاری گشت / ز خون سینۀ رنگ و ز خون چشم پلنگ (فرخی - ۲۰۷)
نهاله گه. (جهانگیری) (برهان قاطع). شکارگاه و کمین گاه. (برهان قاطع) : از که ری در نهاله گاه تو آیند روز شکار تو صد هزار شکاری. فرخی. نهاله گاه بخوشی چو لاله زاری گشت ز خون سینۀ رنگ و ز خون چشم پلنگ. فرخی
نهاله گه. (جهانگیری) (برهان قاطع). شکارگاه و کمین گاه. (برهان قاطع) : از کُه ِ ری در نهاله گاه تو آیند روز شکار تو صد هزار شکاری. فرخی. نهاله گاه بخوشی چو لاله زاری گشت ز خون سینۀ رنگ و ز خون چشم پلنگ. فرخی
منظر. که بر آن نظر کنند. که آن را تماشا کنند. چشم انداز: جای نظاره گاه چشم ترا زلف گلبوی و روی گلگون باد. مسعودسعد. ، جائی که از آن نظر کنند. دیدگاه: ای رخ و زلفت چنانک ماه به مشکین کمند ساخته نظاره گاه بر سر سرو بلند. سوزنی
منظر. که بر آن نظر کنند. که آن را تماشا کنند. چشم انداز: جای نظاره گاه چشم ترا زلف گلبوی و روی گلگون باد. مسعودسعد. ، جائی که از آن نظر کنند. دیدگاه: ای رخ و زلفت چنانک ماه به مشکین کمند ساخته نظاره گاه بر سر سرو بلند. سوزنی
آماج. هدف. آماجگاه: در زخم چنین نشانه گاهی سالیت نشسته گیر و ماهی. نظامی. او گرچه نشانه گاه درد است آخر نه چو من زن است مرد است. نظامی (لیلی و مجنون چ دستگردی ص 184). ، جای معهود: حالی که بیاوری ز راهش بنشان به فلان نشانه گاهش. نظامی. ، مصداق. - نشانه گاه چیزی بودن، به آن معروف و متصف بودن: زن چیست نشانه گاه نیرنگ در ظاهر صلح و درنهان جنگ. نظامی. و اکنون که نشانه گاه جودم تا باز عدم شود وجودم. نظامی
آماج. هدف. آماجگاه: در زخم چنین نشانه گاهی سالیت نشسته گیر و ماهی. نظامی. او گرچه نشانه گاه درد است آخر نه چو من زن است مرد است. نظامی (لیلی و مجنون چ دستگردی ص 184). ، جای معهود: حالی که بیاوری ز راهش بنشان به فلان نشانه گاهش. نظامی. ، مصداق. - نشانه گاه چیزی بودن، به آن معروف و متصف بودن: زن چیست نشانه گاه نیرنگ در ظاهر صلح و درنهان جنگ. نظامی. و اکنون که نشانه گاه جودم تا باز عدم شود وجودم. نظامی
منظر. تماشاگه. که بر آن نظر افکنند. که بر آن به تماشا نظر افکنند. چشم انداز. منظره: مرا ز عشق تو آن بس بودبتا که بود نظاره گاه دو چشمم جمال تو گه گاه. سوزنی. نظاره گاهی هرچه خوشتر. (کلیله و دمنه). اول شب نظاره گاهم نور و آخر شب هم آشیانم حور. نظامی. آراسته لعبتی چو ماهی چون سروسهی نظاره گاهی. نظامی. گلها به نظاره گاه بستان چون پردۀ دیده های مستان. فیضی (از آنندراج). ، دیدگاه. منظر. که از آنجا نظر افکنند و تماشا کنند: سالار قبیله با سپاهی برشد به سر نظاره گاهی. نظامی
منظر. تماشاگه. که بر آن نظر افکنند. که بر آن به تماشا نظر افکنند. چشم انداز. منظره: مرا ز عشق تو آن بس بودبتا که بود نظاره گاه دو چشمم جمال تو گه گاه. سوزنی. نظاره گاهی هرچه خوشتر. (کلیله و دمنه). اول شب نظاره گاهم نور و آخر شب هم آشیانم حور. نظامی. آراسته لعبتی چو ماهی چون سروسهی نظاره گاهی. نظامی. گلها به نظاره گاه بستان چون پردۀ دیده های مستان. فیضی (از آنندراج). ، دیدگاه. منظر. که از آنجا نظر افکنند و تماشا کنند: سالار قبیله با سپاهی برشد به سر نظاره گاهی. نظامی
نهاله گاه. رجوع به نهاله و نهاله گاه شود: آن گرد یل نگر که به تیر و سنان گرفت اندر نهاله گه بدل آهوان هژبر. ابوطاهر. از پی خدمت تو تا تو ملک صید کنی به نهاله گه تو راند نخجیر پلنگ. فرخی. به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست خدنگ پیش بزه کردو نیم چرخ به چنگ. فرخی. نهاله گه شیر آهو چریده گذرگاه شاهین کبوتر گرفته. سید حسن غزنوی
نهاله گاه. رجوع به نهاله و نهاله گاه شود: آن گرد یل نگر که به تیر و سنان گرفت اندر نهاله گه بدل آهوان هژبر. ابوطاهر. از پی خدمت تو تا تو ملک صید کنی به نهاله گه تو راند نخجیر پلنگ. فرخی. به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست خدنگ پیش بزه کردو نیم چرخ به چنگ. فرخی. نهاله گه شیر آهو چریده گذرگاه شاهین کبوتر گرفته. سید حسن غزنوی